Quantcast
Channel: می نویسم...
Browsing all 87 articles
Browse latest View live

477

مسجدای قدیمی خیلی بهم ارامش میدن برعکس مسجدای پرزرق و برق امروزی که همش از روی ریا ساخته شدن انگار تو این قدیمیا خدا بیشتر وجود داره!تو مسجد بودم که الف بهم زنگ زد یه حال خوبی داشتم یه ارامش کامل...

View Article



478

هم اتاقی سابق بعد کلی مدت تا منو دیده میپره بغلم میکنه و بهم بخاطر نمره پایان نامم تبریک میگه بعدم میگه چه خوشگل شدی باز تو بی شرف این مانتو بهت خیلی میاد قدتم که بلنده!!!!!به محض اینکه میره انچنان پا...

View Article

479

با دوستام خدافظی کردم ولی اصن فکر نمیکنم که همه چی تموم شده و دیگه هیچوقت نمبینمشون!!!!!!!وسایلام خیلی زیادن من فقط دامنامو کادوهامو به زور گذاشتم تو چمدونم و لباسامو کتابامو پالتو و بقیه چیزام تو یه...

View Article

480

دیشب دوستان شام اخر دعوتم کردن،ساعت 9 بلیط داشتم و تا ساعت 8ونیم داشتیم خدافظی میکردیم بعدشم اژانس دیر اومد یعنی خیلی دیر اومد!اقاهه یه مرد مسن و لاغر بود که به جز من یه پسر دانشجو رو هم سوار کرده...

View Article

481

صبح پاییزی تو خونه روی تخت خودم وقتی مطمئنم که الان بیدار میشم چایی حتمن هست و اینکه دیگه نیازی نیس از یه ارتفاع دو متری بپرم پایین با کلی بدبختی!یا به یکی که رهگذره و خیلی اتفاقی زودتر از من بیدار...

View Article


482

خواب عجیب و غریبی دیدم!کل دیشبو درگیرش بودم انگشترم گم شده بود خیلی اتفاقی وقتی داشتم نمیدونم از چی فرار میکردم!انگار یه گربه عجیب غریب بود!بعد وقتی بیدار شدم که برم صورتمو بشورم با استرس نگاه کردم...

View Article

483

وقتی سردم میشه اول نوک انگشتای دستم یخ میزنه هی باید محکم مشتشون کنم تا شاید حس کنم گرم شدن!دیشب فیلم one day رو دیدم بی نهایت بار دلم برای پسر قصه گرفت یه جور احمقانه ای زندگیه خودشو خراب کرد! اما اون...

View Article

484

اره میدونم نگه داشتن یه رابطه اونم از فاصله دور خیلی سخته و تو نمیدونی اونطرف چه خبره و خیلی حرفای خنده داره دیگه حرف که نمیشه اسمشو گذاشت خیلی بهونه های الکی دیگه!میدونم که نیاز داری که اون ببیندت تو...

View Article


665

هیچکس باورش نمیشه من چقد ممکنه حواسپرت باشم!خیلی اتفاقی وقتی خاستم اینجا شماره پستو بنویسم به این فکر کردم که چرا بعد اینهمه نوشتن هنوز 500 تا هم نشده!!!!!!بعدش فهمیدم اون روزی که شماره پستو اشتباه...

View Article


666

خیلی وقته گوشیم رو سایلنته شاید حدود دو سال و دوماه و دو روز!بیشتر بخاطر صدای اس ام اس بود،ما علاوه بر شونصد بار زنگ زدن توی روز اس ام اس هم زیاد میدادیم!بعدش من عادت کرده بودم هر اس ام اسی میومد قلبم...

View Article

667

امروز دلم خیلی برای الف تنگ شده بود نمیدونم چندبار بهش زنگ زدم یا اصن خاستم زنگ بزنم بعد هی خودمو کنترل کردم!تا میخاستم کارمو بکنم باز یه نگاه به گوشیم میکردم و ... واسه همینم یادم نمیاد کلن چکار...

View Article

668

این روزها هی مدام سردم میشه حتی با اینکه کنار بخاری می ایستم!و هی مدام میرم تو فکر با اینکه چشمام رو کتابه. این روزا کتابای خوبه زیادی میخونم،کتابایی که تهشون یا فلسفی میشن یا روانشناسانه دنبال منحرف...

View Article

669

حالا از شش تا دونه ی درختی که کاشتم 4تاشون دراومدن! 4 تا ساقه ی محکم که هر کدوم دو تا برگ دارن،بی نهایت بار حس خوب پیدا کردم انگار بچه هام دارن بزرگ میشن برگاشون محکم و سبزه سبزه تو این سرما میترسم یخ...

View Article


670

تو وسایل خواهرم دنبال خودکار میگشتم که چشمم افتاد به انگشتری که تو خواب دیده بودم!من حواسپرت ترین دختر دنیام! این انگشتره همون بود که دو سال پیش مینداختم دستم به بچه های خوابگاه گفته بودم نامزد دارم...

View Article

671

هیچوقت فکر نمیکردم به جایی برسم که نه حرفام براش مهم باشه و نه حتی ناراحتیم،واسه اون همه چی عادیه انگار ادمی که باهاش در ارتباطه هیچی نیس جز یه خاطره ی محو شاید. میدونم که من نباید ناراحتش کنم وقتی...

View Article


672

یه خواب خیلی خوب دیدم،خواب دیدم دارم پرواز میکنم از اون بالا همه چیو میدیدم خیلی حس خوبی بود اسمون ابیه ابی،مردمم اون پایین هنوز داشتن سر همدیگه کلاه میزاشتن،دروغ میگفتن. خنده دار بود که به چه چیزایی...

View Article

نامه ای که پست نشد.

امروزم گذشت بازم با یه سوال بزرگ.تب دارم، پیشونیم داغه ولی پاهام سرده سرده خودم یه لحظه سردمه یه لحظه گرممه! چشمامم درد میکنن اما دوست دارم این کتابمو بخونم اسمش هدفه! با ن اس مس بازی کردیم بهش گفتم10...

View Article


673

باید می نوشتم، نوشتن تنها راهیه که میتونه ارومم کنه،میتونه خوبم کنه، دفتر قدیمیو برداشتم و باز شروع کردم به نوشتن انقد نوشتم و نوشتم که دستم خسته شد بعد شروع کردم به خوندن همه چیزایی که از اول نوشته...

View Article

674

چراغ ها را من خاموش می کنم، کتابی که دیروز تمومش کردم وقتی داشتم همزمان فیلم رویای گنجشکها رو هم میدیدم، گفته بودم چقد شازده کوچولو رو دوست دارم؟!قصه تعریف کردن نصیریان واسه بچه های پرورشگاهی نمیدونم...

View Article

675

بعد ادم وقتی میره تو بارون میشینه گریه میکنه تا شاید سبک شه میگن داری دیوونه میشی. واقعن فکر میکنی لازمه انقد تحقیر شم؟باید انقد کوچیکم کنی خدا؟چیو میخای بهم ثابت کنی که تو خیلی بزرگی و خیلی خیلی خیلی...

View Article
Browsing all 87 articles
Browse latest View live